پایگاه خبری صدای میراث – دکتر محمد سهرابی، متخصص گلسنگشناسی: گاهی تاریخ یک ملت با ضربهی شمشیر یا انفجار بمب نابود نمیشود؛ گاهی آرامآرام، با ترویج نادانی، با گماردن بیخردانی که ذهنشان زیر لایهای از زنگارِ سالها بیسوادی و سوءنیت پوشیده شده است، به محاق میرود.
تاریخ را همانهایی فرومیخورند که بهجای پاسداری از فرهنگ و تمدن ایرانزمین، به نمادهای این خاک پاک سنگ و کلوخ پرتاب میکنند؛ ذهنهایی که آنچنان به تاریکی خو کردهاند که هر روشنایی را تهدید میپندارند و هر حقیقتی را دشمن.
سالها پیش، هنگامی که موزهی گلسنگها—نخستین مرکز علمی کشور که با هدف حفاظت از میراث تاریخی ایران زمین در برابر آسیبهای زیستی گلسنگها بنا شده بود—به جای حمایت، زیر بار بیمهری و فشارهای سازمانی نابود شد، ماجرا فقط یک اختلاف ساده اداری نبود.
هراسشان از این بود که مبادا فرزندان آزاداندیش ایران، در تختجمشید، پاسارگاد، بیستون و دیگر یادگارهای نیاکان، به دانش کنترل و مدیریت آسیبهای گلسنگی دست یابند؛ مبادا راههای علمی حفاظت از سنگنگارههای ایران باستان کشف و تثبیت شود؛ مبادا حقیقتی روشن شود که در ذهنهای تاریک آنان جایی ندارد؛ مبادا بتوارگیِ جهلشان در برابر نور دانش فروبپاشد.
این همان منطق پوسیده و ذهنیت مغزهای کوچک و زنگزدهایست که امروز نمونهای از آن را در رفتار دو فرد بیهویت در یک نمایش شوی تلویزیونی نیز دیدیم؛
کسانی که با توهین به پرچم درفش کاویانی و نماد شیردال (همای تخت جمشید)—نماد ریشهدار هویت ایرانی—در واقع تهیدستی و بیریشگی خود را عریان کردند.
اقدام این دو فرد چیزی جز امتداد همان جریان سیاه فکری نیست که در سازمان حسنآباد خالصه، با زدوبندهای اداری و مافیای علمی-اداری، موزهای را که برای حفاظت از فرهنگ و تاریخ ایرانیان بنا شده بود به ورطهی نابودی کشاند.
همان جماعتی که گمان میکنند با آزار و اذیتها، پروندهسازی ها، به بهانه واهی امتیاز فرهنگی و یا سوی استفاده از مقام اداری و اعمال نفوذ، تضییع حق طبیعی هیأت علمی و با خاموش کردن چراغ پژوهش میتوانند مانع روشن شدن حقیقت شوند؛
این جماعت همچنان میپندارند که با بستن درهای موزه، با حذف بنیانگذارش، با زمینگیر کردن تحقیقات مربوط به فرسودگی زیستی گلسنگها، میتوانند تختجمشید و پاسارگاد و بیستون نماد های هویت ملی ایران باستان را بیدفاع رها کنند و حافظهی یک تمدن را از طریق بایکوت پژوهش و عدم دسترسی به دانش بومی کنترل گلسنگها کمکم محو سازند.
البته که این جماعت متوهم، سخت در اشتباهاند. هویت ماندگار ایران زمین با مدیریت ذهنهای زنگزده و ناکسان موقت روزگار فرو نمیریزد.
مردمان باصفای ما، تمدن ما، فرهنگ ما، تاریخ ما، و حتی نقشنگارههای سنگیِ بیزبانِ پراکنده در جایجای این سرزمین گواهی میدهند که هیچ نیروی پوسیدهای توان ریشهکن کردن ژرفای ایرانزمین را ندارد؛ نه با پرتاب سنگ و کلوخ به نمادهای هویت ما، و نه با نابود کردن موزهی گلسنگها. چه رسد به آنکه بتواند ارادهی ما را بدای لحظهای به لرزه درآورد.
هرکس، در هر مقام و جایگاهی، اگر در برابر هویت ایرانی بایستد، چه پشت میز یک اداره کوچک، چه بر صحنه یک نمایش کممایه تلویزیونی، سرنوشتش یکی است: رسوایی، رسوایی و باز هم رسوایی.
پاسخ شایسته ملت ایران به این رفتارهای ضدفرهنگی، چیزی جز آگاهی، روشنگری و روایت بیکموکاست حقیقت نیست. هرجا ارادهای برای آسیبزدن به نمادهای هویت ملی چه درفش کاویانی و چه هر موزهای که نماد فرهنگ و تمدن این سرزمین باشد شکل بگیرد، نورِ حقیقت باید پررنگتر بتابد؛ تا تاریخ بهروشنی بداند چه کسانی در کنار میراث ایران ایستادند و چه کسانی در برابر آن.
The post از توهین به درفش کاویانی تا نابودی موزه گلسنگها؛ نبرد نادانی با هویت ایران زمین first appeared on صدای میراث.
نوشته از توهین به درفش کاویانی تا نابودی موزه گلسنگها؛ نبرد نادانی با هویت ایران زمین اولین بار در صدای میراث. پدیدار شد.




